رزجاهلغتنامه دهخدارزجاه . [ رَ ] (اِخ ) دیهی است از نواحی بسطام در قومس . (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ج 4) (از لباب الانساب ).
رزجاهیلغتنامه دهخدارزجاهی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن احمد رزجاهی شافعی ادیب بسطامی ، مکنی به ابوعمرو. وی از ابوبکر اسماعیلی و جز او روایت شنید و ابوبکر احمدبن حسین بیهقی و جز
رزجاهیلغتنامه دهخدارزجاهی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به رزجاه که از دیه های بسطام باشد. (از انساب سمعانی ).
رزگاهلغتنامه دهخدارزگاه . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 182 تن . آب آنجا از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیای
رجاهل یزیدلغتنامه دهخدارجاهل یزید. [ رَ هَِ ی َ ] (اِخ ) ابن معقل . مقتول بدست حرّبن یزید ریاحی در کربلا. رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 215 شود.
رجاةلغتنامه دهخدارجاة. [ رَ ] (ع مص ) مصدر بمعنی رجو. (از ناظم الاطباء). امیدوار بودن . || ترسیدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به رجو و رجا و رجاء شود.
رزجاهیلغتنامه دهخدارزجاهی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به رزجاه که از دیه های بسطام باشد. (از انساب سمعانی ).
رزجاهیلغتنامه دهخدارزجاهی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن احمد رزجاهی شافعی ادیب بسطامی ، مکنی به ابوعمرو. وی از ابوبکر اسماعیلی و جز او روایت شنید و ابوبکر احمدبن حسین بیهقی و جز
رزگاهلغتنامه دهخدارزگاه . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 182 تن . آب آنجا از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیای
رجاهل یزیدلغتنامه دهخدارجاهل یزید. [ رَ هَِ ی َ ] (اِخ ) ابن معقل . مقتول بدست حرّبن یزید ریاحی در کربلا. رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 215 شود.
رجاةلغتنامه دهخدارجاة. [ رَ ] (ع مص ) مصدر بمعنی رجو. (از ناظم الاطباء). امیدوار بودن . || ترسیدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به رجو و رجا و رجاء شود.