رزتاقلغتنامه دهخدارزتاق . [ رُ ] (معرب ، اِ) رُزْداق . رستاق . معرب روستا.رجوع به مترادفات کلمه و المعرب جوالیقی ص 75 شود.
مهاجم ریزتکsmall forwardواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، بازیکن گوش کوتاهقدی که اغلب ماهرترین بازیکن تیم است
رزداقلغتنامه دهخدارزداق . [ رُ ] (معرب ، اِ) معرب روستا. (ازمنتهی الارب ). روستا. رستاق . ج ، رزادیق . رستاق . رزتاق . معرب روستا. (ناظم الاطباء) (از المعرب جوالیقی ص 375) (دهار). روستاق . و رجوع به مترادفات کلمه شود.