رذاذلغتنامه دهخدارذاذ. [ رَ ] (ع اِ) باران نرم و ریزه و باران پیوسته ٔ ریزه که به غبار ماند. (ناظم الاطباء). باران نرم ریزه و هو فوق القطقط، یا باران پیوسته ٔ ریزه که به غبار ما
رذاذلغتنامه دهخدارذاذ. [ رَ ] (ع مص ) رَذّ. باریدن باران رذاذ. (از اقرب الموارد). رجوع به رَذاذ در معنی اسمی و رَذّ شود.
رزازلغتنامه دهخدارزاز. [ رَزْ زا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن علویه رزاز جرجانی ،مکنی به ابوالعباس . وی از محمدبن غالب تمتام و ابوبکربن باغندی روایت کرد. و اسماعیل بن سوید خیاط و ابوا
رزازلغتنامه دهخدارزاز. [ رَزْ زا ] (اِخ ) لقب ابوجعفربن بختری . (منتهی الارب ) (تاح العروس ج 4 ص 38).
رزازلغتنامه دهخدارزاز. [ رَزْ زا ] (اِخ ) محمدبن عبیداﷲ. از حسین بن فهد موصلی و جز او حدیث شنید، وخطیب ابوبکر از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
رزازلغتنامه دهخدارزاز. [رَزْ زا ] (ع ص ) برنج فروش . (ناظم الاطباء) (از لباب الانساب ) (از اقرب الموارد). کرنج فروش . (دهار). کسی که برنج (رُزّ) میفروشد. (فرهنگ نظام ). منسوب اس
ارذاذلغتنامه دهخداارذاذ. [ اِ ] (ع مص )باران رذاذ (نرم و ریزه ) باریدن . (منتهی الأرب ). باران نرم ریزه باریدن . باران نرم اندک باریدن . باران ضعیف باریدن . اندک باریدن . (تاج ا
طشلغتنامه دهخداطش . [ طَش ش ] (ع اِ) باران ریزه ٔ زائد از رذاذ. طشیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران خرد. باران ضعیف . (دهار).
طشیشلغتنامه دهخداطشیش . [ طَ ] (ع اِ) طَش ّ. باران ریزه ٔ زائد از رذاذ. (منتهی الارب ). باران ضعیف . (مهذب الاسماء). باران ِ خرد. باران ریزه . (آنندراج ). || (مص ) باران ریزه با