ردملغتنامه دهخداردم . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به مکه ازآن ِ بنی قرادو منسوب به بنی جمح . (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
ردملغتنامه دهخداردم . [ رَ ](ع اِ) سد. (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). سد مأجوج . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سد میان یأجوج و مأجوج . (از اقرب الموارد). ب
ردملغتنامه دهخداردم . [ رَ ] (ع مص ) (از باب ضرب و نصر) بند کردن در را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ردم باب یا ثلمة؛ سد کردن تمام در یا ثلث آن . (از اقرب الموارد). || سد کردن رخ
ردملغتنامه دهخداردم . [ رَ دَ ] (ع اِمص ، اِ) بندش رخنه ، اسم است رَدْم را. ج ، رُدوم . (منتهی الارب )(آنندراج ). اسم است از رَدَم به معنی سد. ج ، رُدوم .(از اقرب الموارد). الا
ردمانیلغتنامه دهخداردمانی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به ردمان که تیره ای است از قبیله ٔ رعین . (از انساب سمعانی ).