ردءلغتنامه دهخداردء. [ رِدْءْ ] (ع اِ) یاری کننده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). یار. (نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). یار و معاون . (ناظم الاطباء) (از اقرب ا
ردءلغتنامه دهخداردء.[ رَدْءْ ] (ع مص ) یار و معاون گردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء). یار کسی گردانیدن دیگری را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || یار گردیدن و قوت
ردعلغتنامه دهخداردع . [ رَ ] (ع اِ)گردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زعفران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). زعفران و گویند لطخ آ
ردعلغتنامه دهخداردع . [ رَ ] (ع اِمص ) آقای دکتر احمد عطایی در طریقه ٔ ردع گوید: کلمه ٔ روولسیون به معنی بیرون آوردن و یا کشیدن به خارج میباشد. انسان اولیه با گذاردن برخی گیاهه
رد شدنگویش اصفهانی تکیه ای: rad bebiyan طاری: rad beboy(mun) طامه ای: rad boboɂan طرقی: rad beboymun کشه ای: rad beboymun نطنزی: rad baboyan
یارلغتنامه دهخدایار. (اِ) اعانت کننده . (برهان ) (شرفنامه ). معین . (دهار). مدد. مددکار. (غیاث اللغات ). عون . معاون . ناصر. نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت . یاور. مدد. ساعد. دستگ