رحیل نامهلغتنامه دهخدارحیل نامه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کتاب رحیل . نامه ای که در آن فرمان رحیل و کوچ کردن باشد. || بکنایه ، دعوت حق .- رحیل نامه خواندن ؛ دعوت حق را اجابت کرد
رحیللغتنامه دهخدارحیل . [ رَ ] (ع اِ)کوچ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ازاقرب الموارد) (آنندراج ). مقابل مقام . (یادداشت مؤلف ). عزیمت . حرکت از جایی به جایی
درماندنلغتنامه دهخدادرماندن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) ماندن . عاجز و بی چاره بودن . (آنندراج ). عاجز شدن . بدبخت و بی نصیب شدن و بیچاره و بی نوا شدن .(ناظم الاطباء). گرفتار شدن . فروما
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهر
حسبلغتنامه دهخداحسب . [ ح َ ] (حرف اضافه ) از عربی است و در فارسی غالباً به صورت «برحسب » بجای حرف اضافه بکار رود، برابر. بروفق . برطبق . موافق : نامه نبشته دار تا جوابها برسد
ثقیللغتنامه دهخداثقیل . [ ث َ ] (ع ص ) گران . وزین . سنگین .مقابل خفیف ، سبک . گران سنگ . گران به وزن . || گران جان . آنکه صحبت وی را ناخوش دارند. (منتهی الارب ). خَلنفَع. ناکس
استراحةلغتنامه دهخدااستراحة. [ اِ ت ِ ح َ ] (ع مص ) استراحت . آسودن . برآسودن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). آسایش . آسودگی . آرامش . آرام . آرامی . آرمیدن . بیارامیدن . آسایش یا