رحیقلغتنامه دهخدارحیق . [ رَ ] (ع اِ) می و خوشترین و بهترین می و می خالص بی آمیغ یا صافی و می صافی بی درد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شراب خالص و صاف . (غیاث اللغات ) (فرهنگ
رهیقلغتنامه دهخدارهیق . [ رَ ](ع اِ) رحیق . خمر. باده . (از فرهنگ فارسی معین ). می . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شراب . (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). رجوع به
رحیق مختومواژهنامه آزاد- رحیق مختوم ؛شراب خالص مهر شده . (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242): کنار چشمه ٔ کوثر رسد به روزه گشای رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.
رحیق مختومواژهنامه آزاد- رحیق مختوم ؛شراب خالص مهر شده . (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242): کنار چشمه ٔ کوثر رسد به روزه گشای رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.
رحاقلغتنامه دهخدارحاق . [ رُ ] (ع اِ) رَحیق . می خالص و صافی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب . (از اقرب الموارد). و رجوع به رحیق شود.
زکندفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکاسۀ سفالی: ◻︎ مدح تو را به هزل نبردم به سر از آنک / نوشیدن رحیق نیاید خوش از زکند (سوزنی: مجمعالفرس: زکند).