رحمه الغتنامه دهخدارحمه ا. [ رَ ح ِ م َ هُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خداوند او را رحمت کند. خدا او را بیامرزد. خداوند او را رحم کند. لفظی است که بدنبال اسم مرده می آورند
جبل الرحمةلغتنامه دهخداجبل الرحمة. [ ج َ ب َ لُرْ رَ م َ ] (اِخ ) کوهی است میان عرفات . (از مهذب الاسماء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). در سفرنامه ٔ ناصرخسرو چنین آمده : به یک فرسنگی آنج
علیه الرحمةلغتنامه دهخداعلیه الرحمة. [ ع َ ل َ هِرْ رَ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) رحمت بر او باد! این ترکیب را به منظور تکریم از گذشتگان پس از یاد کردن نام آنان می آورند، همچون شا
باب الرحمهلغتنامه دهخداباب الرحمه . [ بُرْ رَ م َ ] (اِخ ) یکی از درهای مسجد بیت المقدس است ، و نام آن در قرآن چنین آمده است : «له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب » یعنی و
نبی الرحمةلغتنامه دهخدانبی الرحمة. [ ن َ بی یُرْ رَ م َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ. از القاب حضرت محمد رسول اﷲ است .
رحمةلغتنامه دهخدارحمة. [ رَ م َ] (ع اِمص ) مصدر به معنی رحم . رحمت و بخشش و مهربانی خداوند نسبت به مخلوق . (ناظم الاطباء). رجوع به رَحْم و رحمت در همه ٔ معانی شود. رقت قلب و عاط
رحمت العالمینفرهنگ انتشارات معین(رَ مَ تُ لْ لَ) [ ع . رحمة العالمین ] (ص مر.) موجب رحمت جهانیان (پیغامبر اسلام ).
رحمت اللهعلیهفرهنگ انتشارات معین( ~. لا عَ لَ ) [ ع . رحمة الله علیه ] بخشایش خدای بر او باد (جملة دعایی ).
ظالملغتنامه دهخداظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد رحمه اﷲ. یکی از بزرگان مشایخ . نام او عبداﷲ لیکن [ نام ] خود را ظالم کرده بود، گفتی هرگز از من بندگی حق نیاید پس من ظالم باشم . و
تاج الاسلاملغتنامه دهخداتاج الاسلام . [ جُل ْ اِ ] (اِخ )(الامام ...) الخدابادی البخاری از محدثین است و کتاب حدیثی بنام اربعین دارد که در حدیث چهارم درباره ٔ اسلام آوردن حضرت علی (ع )