رحابةلغتنامه دهخدارحابة. [ رَ ب َ ] (ع مص ) رحب . (منتهی الارب ). فراخ و گشاد گردیدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فراخ گردیدن . (آنندراج ). فراخ شدن . (تاج المصادر بیهق
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رَهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُ ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَهابَة شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) رُهابَة. رَهّابَة. رُهّابَة. استخوان دامن سینه که استخوان خنجری گویند. (ناظم الاطباء). استخوان دامن سینه . (از صراح اللغة) (از آنندراج
رحابتلغتنامه دهخدارحابت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص ) رَحابة. وسعت . پهناوری : چه مسالک اوهام را نهایت رحابت و مناهج افهام را غایت فسحت در قصص و اخبار باشد. (تاریخ بیهق ص 11). و رجوع به
رحبلغتنامه دهخدارحب . [ رُ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَحابة. (ناظم الاطباء). فراخ گردیدن . (از منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رحابة شود.
رحوبوب نهرلغتنامه دهخدارحوبوب نهر. [ رَ ن َ ] (اِخ ) مسقطالرأس شاول ادومی و بر فرات واقع و فعلاً در همان موضع شهری است که به رحابه معروف است . (قاموس کتاب مقدس ).
حکیملغتنامه دهخداحکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عیاش ، معروف به اعور کلبی . وی شاعری نیکو بود، و در دمشق به بنی امیه پیوست و در مزه سکونت جست آنگاه بکوفه منتقل گشت . میان وی و کمیت ب