رجانلغتنامه دهخدارجان . [ رَج ْ جا ] (اِخ ) نام جایی در ایران که ارّجان نیز گویند. (ناظم الاطباء). شهری بفارس ، و یقال فیه الرجان ایضاً. از آن شهر است احمد رجانی ابن حسن و احمد
رجانلغتنامه دهخدارجان . [ رَج ْ جا ] (اِخ ) وادیی است به نجد. (منتهی الارب ). وادی بزرگی است در نجد. (از معجم البلدان ).
رجانلغتنامه دهخدارجان . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 67 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ
رجانیلغتنامه دهخدارجانی . [ رَ ] (اِخ ) سعید. از راویان است و از حضرت علی بن ابیطالب و احمدبن حسن رجالی روایت دارد و ابوالحسن بن مظفر حافظ از او روایت کرده است . (از لباب الانساب
رجانیلغتنامه دهخدارجانی . [ رَ ] (اِخ ) سعید. از راویان است و از حضرت علی بن ابیطالب و احمدبن حسن رجالی روایت دارد و ابوالحسن بن مظفر حافظ از او روایت کرده است . (از لباب الانساب
ارجانلغتنامه دهخداارجان . [ اَرْ رَ ] (اِخ ) اورجان . و عامه ٔ ایرانیان آنرا ارغان نامند و متنبی راء آنرا بتخفیف آورده است در این بیت :أرجان َ ایّتها الجیادُ فانه عزمی الذی یَدع