ارثخشمیثنلغتنامه دهخداارثخشمیثن . [ اَ ث َ خ ُ ث َ ] (اِخ ) رثخشمیثن . شهریست بزرگ دارای سوقهای آبادان و نعمت وافره و آن به اندازه ٔ نصیبین است لیکن آبادتر و پرجمعیت تر از آنست . ارث
کسونلغتنامه دهخداکسون . [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از علمای مجوس است و به اعتقاد او اصل منحصر در سه عنصر است که آب و آتش و خاک باشد و هرسه راقدیم می داند و هستی موجودات را از هستی آ
مشنیلغتنامه دهخدامشنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ) مرد دشمن داشته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). آنکه همه کس او رادشمن دارند. (مهذب الاسماء). و رجوع به مشناء شود.
مانویهلغتنامه دهخدامانویه . [ ن َ وی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) مریدان و اتباع مانی باشند که مصوری است معروف . (آنندراج ). پیروان مانی نقاش . (ناظم الاطباء). پیروان مانی و آنان را منانیه
پیرامنلغتنامه دهخداپیرامن . [ م ُ / م َ ] (اِ) پیرامون . اطراف و گرد چیزی . حوالی .حول . گرداگرد چیزی . (اوبهی ). دوروبر. دوره . دور. گرد. دورتادور. جوانب . گردبرگرد : زرنگ شهری ب