رتوشدیکشنری عربی به فارسیچين , حاشيه چين دار , زوايد , تزءينات , پيرايه , چيز بيخود يا غير ضروري , افراط , لذت , تجمل , لرزيدن (از سرما) , حاشيه دوختن بر , ريشه دار کردن
رتوشلغتنامه دهخدارتوش . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) اصلاح . دستکاری . در اصطلاح عکاسی ، دستکاری عکس روی فیلم یا شیشه پس از ظهور آن بوسیله رنگ و مداد مخصوص ، جهت زیبا کردن حالت و قیافه
رتوشترلغتنامه دهخدارتوشتر. [ رَ ش َ ] (اِخ ) نام برادر زرتشت پیغمبر نامی ایران . رجوع به جدول دوم شجره ٔ نسب خاندان پدری زرتشت مقابل ص 71 مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی شود.
رتوعلغتنامه دهخدارتوع . [ رُ ] (ع مص ) رتاع . رتع. چریدن ستور و آب خوردن سرخود در فراخی یا چریدن به حرص تمام در زمین یا علف ، یا عام است . (آنندراج ). مصدر بمعنی رَتْع. (منتهی ا