رتوءلغتنامه دهخدارتوء. [ رُ] (ع مص ) سخت کردن گره را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محکم کردن گره را. (ناظم الاطباء). || خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندر
رتوعلغتنامه دهخدارتوع . [ رُ ] (ع مص ) رتاع . رتع. چریدن ستور و آب خوردن سرخود در فراخی یا چریدن به حرص تمام در زمین یا علف ، یا عام است . (آنندراج ). مصدر بمعنی رَتْع. (منتهی ا
رتوشدیکشنری عربی به فارسیچين , حاشيه چين دار , زوايد , تزءينات , پيرايه , چيز بيخود يا غير ضروري , افراط , لذت , تجمل , لرزيدن (از سرما) , حاشيه دوختن بر , ريشه دار کردن
رزوءلغتنامه دهخدارزوء. [ رُ ] (ع مص ) مصیبت و زیان رسانیدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی چ بینش ص 274). رجوع به رزء و رزیئة شود.
رفوءلغتنامه دهخدارفوء. [ رُ ] (ع مص ) نیکو گردانیدن دریدگی جامه را به تار و فارسیان به فتح اول و «واو» معروف خوانند و با لفظزدن و کردن و داشتن و برخاستن مستعمل . (آنندراج ).- رف