رتولغتنامه دهخدارتو. [ رَت ْوْ ] (ع مص ) سست و فروهشته گردانیدن چیزی را، و آن از اضداد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب
رتولغتنامه دهخدارتو. [ رُ ت ُوو ] (ع مص ) رَتْو. (ناظم الاطباء). اشاره کردن بسر خود و گام زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَتْو شود. || گام زدن . (از
رتوشدیکشنری عربی به فارسیچين , حاشيه چين دار , زوايد , تزءينات , پيرايه , چيز بيخود يا غير ضروري , افراط , لذت , تجمل , لرزيدن (از سرما) , حاشيه دوختن بر , ريشه دار کردن
رتوعلغتنامه دهخدارتوع . [ رُ ] (ع مص ) رتاع . رتع. چریدن ستور و آب خوردن سرخود در فراخی یا چریدن به حرص تمام در زمین یا علف ، یا عام است . (آنندراج ). مصدر بمعنی رَتْع. (منتهی ا