رتنلغتنامه دهخدارتن . [ رَ ] (ع مص ) آمیختن پیه به خمیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رتنلغتنامه دهخدارتن .[ رَ ت َ ] (اِخ ) یا رتن هندی . ابوالرضا بابا رتن بن کربال بن بترندی هندی است . قیل انه لیس بصحابی و انماهو کذاب ظهر بالهند بعد ستماءة و ادعی الصحبة و صدق
رطنلغتنامه دهخدارطن . [ رَ ] (ع مص ) رطانة. بجز از عربی سخن گفتن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). رجوع به رطانة شود.
راندنلغتنامه دهخداراندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بد
راندنگویش اصفهانی تکیه ای: beruni طاری: runây(mun) طامه ای: rundan طرقی: rânâymun/ râmâymun کشه ای: râmâymun نطنزی: rundan
راندگویش اصفهانی تکیه ای: bešrunâ طاری: bešrunâ طامه ای: boyrund طرقی: bešrânâ / bešrâmâ کشه ای: bešrâmâ نطنزی: bašrund / bašrunâ
ابوالرضالغتنامه دهخداابوالرضا. [ اَ بُرْ رِ ] (اِخ ) بابا رتن بن کربال بن رتن بترندی ، از مردم هند. او پس از مائه ٔ ششم هجری میزیست . از ارباب طریقت بوده و میگفت که صحبت حضرت رسول ا
ساهوللغتنامه دهخداساهول . (اِخ ) (الشیخ ...) ابن مهادیوبن جکدیو التیوری معروف به بابا رتن هندی . مؤلف شد الازار در اثناء ترجمه ٔ و «شیخ سعدالدین محمدبن المظفربن روزبهان » آورده
بترندهلغتنامه دهخدابترنده . [ ب ِ رَ دَ ] (اِخ ) نام شهری است به هند. رتن هندی بترندی از آنجاست . (یادداشت مؤلف ).
بابارتن هندیلغتنامه دهخدابابارتن هندی . [ رَ ت َ ن ِ هَِ ] (اِخ ) بابارطن هندی . مکنی به ابوالرضا یکی از شیوخ عرفای هند. افسانه های چندی درباره ٔ او آمده است از جمله گویند عمر او یکهزار