رتللغتنامه دهخدارتل . [ رَ ت َ ] (ع مص ) مرتب و منظم کردن چیزی . || شیوا و رسا گفتن سخن را. (از اقرب الموارد).
رتللغتنامه دهخدارتل . [ رَ ت َ ] (ع اِمص ) خوبی و آراستگی و نیکویی هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حسن تناسق چیز. (از اقرب الموارد). || سپیدی دندان و بسیاری
رطللغتنامه دهخدارطل . [ رَ ] (ع مص ) بشتافتن . دویدن : رَطَل َ رطلاً و رطولاً. (منتهی الارب ). دویدن . (از اقرب الموارد). || آزمودن تا بشناسد وزن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب
رطللغتنامه دهخدارطل . [ رِ ] (ع ص ) یا رَطل ؛ اسب سبکرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَطل شود. || (اِ) رَطل . نیم من و آن 12 اوقیه و اوقیه چهل درهم است
رطللغتنامه دهخدارطل . [ رَ ] (ع اِ) عدل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || معرب لَترَ. مأخوذ از لاتینی لیترا . (یادداشت مؤلف ). نیم من . (بحر الجواهر) (السامی
رطلفرهنگ انتشارات معین(رَ طْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - واحدی است برای وزن . 2 - در فارسی معنای پیالة شراب می دهد.
رطلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. واحد وزن مایعات برابر ۱۲ اوقیه یا ۸۴ مثقال. Δ این وزن در جاهای مختلف تفاوت داشته؛ وزنی که در ایران یکرطل گفته میشده معادل صدمثقال بوده (هر مثقال ۲۴ نخ
رَتِّلِفرهنگ واژگان قرآنپشت سر هم بياور (در جمله "رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاًَ "يعني آن را با مهلت و آرامي با حفظ پيوستگي و نظم ونه بريده بريده خوانديم)
رَتَّلْنَاهُفرهنگ واژگان قرآنآن را پشت سر هم آورديم (در جمله "رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاًَ "يعني آن را با مهلت و آرامي با حفظ پيوستگي و نظم ونه بريده بريده خوانديم)
رأللغتنامه دهخدارأل . [ رَءْل ْ ] (ع اِ) بچه ٔ شترمرغ . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (دهار). بچه ٔ یک ساله ٔ شترمرغ . (
رألةلغتنامه دهخدارألة. [ رَءْ ل َ ] (ع اِ) مؤنث رأل . (منتهی الارب ). بچه ٔ شترمرغ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد). و رجوع به رأل شود. || بچه ٔ یکس
رَتِّلِفرهنگ واژگان قرآنپشت سر هم بياور (در جمله "رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاًَ "يعني آن را با مهلت و آرامي با حفظ پيوستگي و نظم ونه بريده بريده خوانديم)