ربیثالغتنامه دهخداربیثا. [ رَ ] (سریانی ،اِ) بلغت سریانی نوعی ازماهی کوچک باشد که از جانب هرمز آورند و آن را در گرمسیر ماهی اشته گویند و ماهیانه از آن پزند و همچنان خشک نیز خورند
ربیعالاَّخرلغتنامه دهخداربیعالاَّخر. [ رَ عُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) ربیعالاَّخر صحیح است نه ربیعالثانی که در استعمال است چرا که استعمال عرب بیشتر ربیعالاَّخر است ، و بعضی گویند که اطلاق
ربیعالشهورلغتنامه دهخداربیعالشهور. [ رَ عُش ْ ش ُ ] (ع اِ مرکب ) دو ماه بعدی صفر، و ماه ربیعالاول و ربیعالاَّخر خوانده میشود. (از منتهی الارب ).
ربیثةلغتنامه دهخداربیثة. [ رَ ث َ ] (ع ص ) کار بازدارنده . ج ، رَبائِث . فی الحدیث : اذا کان یوم الجمعة بعث ابلیس جنوده الی الناس فاخذوا علیهم بالربائث ، ای ذکروهم الحوائج التی ت
ربیثیلغتنامه دهخداربیثی . [ رِب ْ بی ثا ] (ع ص ) ربیثا. کار بازدارنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ربیثیلغتنامه دهخداربیثی . [ رِب ْ بی ثا ] (ع ص ) ربیثا. کار بازدارنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
صحناتلغتنامه دهخداصحنات . [ ص ِ] (اِ) نام نان خورش که در ملک مصر سازند که ماهی فربه پاره پاره کرده سه روز بغیر نمک نگاه دارند و بعد از آن نمک و سماق و عرق لیمو در ظرف کنند و در آ
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مرار شیبانی کرمانی مکنی به ابوعمرو. متوفی بسال 206 هَ . ق . او راست : کتاب النحل و العسل . کتاب الجیم در لغت ، و گویند این کتاب تألیف
ربیعالاَّخرلغتنامه دهخداربیعالاَّخر. [ رَ عُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) ربیعالاَّخر صحیح است نه ربیعالثانی که در استعمال است چرا که استعمال عرب بیشتر ربیعالاَّخر است ، و بعضی گویند که اطلاق