ربیلغتنامه دهخداربی . [ رَ بی ی ] (ع مص ) پرورش یافتن در برِ کسی : ربوت فی حجره ربواً و ربیت رباءً و ربیاً. (منتهی الارب ). پرورش یافتن . (آنندراج ). || در میان قومی وربالیدن .
ربیلغتنامه دهخداربی . [ رَب ْ بی ] (ع منادا، صوت ) پروردگار من . خدایا. الهی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ای خدای من . (ناظم الاطباء) : ابریق می مرا شکستی ربی بر من در عیش را ببستی
ربیلغتنامه دهخداربی . [ رَب ْی ْ ] (ع منادا، صوت ) رَب ِّ. گاهی در قَسَم «ب » دوم را به «ی » بدل کنند، و منه قولهم : لا و ربیک لاافعل کذا؛ یعنی قسم بپروردگار تست ... (از منتهی
ربیلغتنامه دهخداربی . [ رُب ْ با ] (ع ص ، اِ) گوسپند بچه آورده . || گوسپند بچه مرده . گوسپند نوزاده ، و آن در بز و گوسفند وگاو و شتر بکار برده آید. ج ، رُباب و هو نادر قاله فی
ربیعةلغتنامه دهخداربیعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) ابن سکنة، مکنی به ابورویخة فزعی ... ابن حبان گفته که او درک حضورحضرت رسول می کرد و در فلسطین ساکن بود و در بیت جیرین درگذشت . دولابی گف
ربیعةلغتنامه دهخداربیعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) ابن فراس . او را فارسی نیز می گفتند. ابن لهیعة روایاتی بواسطه از وی نقل کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 قسم 1 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 ش
ربیعةلغتنامه دهخداربیعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) ابن نیار. به گفته ٔ طبری و تحقیق ابن فتحون و جز وی در شمارصحابه ٔ حضرت رسول (ص ) است . (از الاصابة ج 1 قسم 1).
ربیعةلغتنامه دهخداربیعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) از قبیله ٔ بنی زید که جایگاه آنان در حوالی قنفذة است . (از معجم قبایل العرب ج 3).
ربیتلغتنامه دهخداربیت . [ رُب ْ ی َ ](از ع ، اِ) رُبَیَّت . ربا. (ناظم الاطباء). || نوعی از حشرات . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رُبَیَّت در همه ٔ معانی شود. || گرب