ربقةلغتنامه دهخداربقة. [ رَ ق َ ] (ع اِ) رِبْقة. هر گوشه و عروه از ربق . ج ، رِباق ، رِبَق . جج ، اَرباق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق . ج ، ربق ، رباق ، ار
ربقةلغتنامه دهخداربقة. [ رِ ق َ ] (ع اِ) رَبْقة هر گوشه و عروه ای از ربق . ج ، رِباق ، رِبَق . جج ، اَرباق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق . ج ، رباق ، ربق ،
ربقةلغتنامه دهخداربقة.[ رِ ق َ ] (ع مص ) گشادن و دور کردن از کسی رنج و شدت . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): حل ربقته ؛ غم وی را بگشود و ببرد. (از اقرب الموارد).
ربقةلغتنامه دهخداربقة. [ رَ ب َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) فرمان و حکم . || اطاعت . || در زیر فرمان و حکم . (ناظم الاطباء) : و دوست و دشمن در ربقه ٔ خدمت و طاعت ملوک جمع شوند. (کلی
ربقهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. حلقۀ طناب؛ گره ریسمان.۲. رشتۀ گرهدار.۳. حلقۀ رسن که بر گردن ستور میبندند.
ربطةدیکشنری عربی به فارسیدستمال گردن , کراوات , بند , گره , قيد , الزام , علا قه , رابطه , برابري , تساوي بستن , گره زدن , زدن
verifiedدیکشنری انگلیسی به فارسیتایید شده، مقابله کردن، بازبینی کردن، رسیدگی کردن، تحقیق کردن، ممیزی کردن، محقق کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن
ربقلغتنامه دهخداربق .[ رِ ] (ع مص ) رِبْق در ربقه کشیدن سر گوسپند را. (از ناظم الاطباء). بستن و در ربقه کشیدن سر چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بستن چیزی را. (ناظم الاطباء