ربطةدیکشنری عربی به فارسیدستمال گردن , کراوات , بند , گره , قيد , الزام , علا قه , رابطه , برابري , تساوي بستن , گره زدن , زدن
vainدیکشنری انگلیسی به فارسیبیهوده، غرور، عبثی، عبث، باطل، پوچ، بی فایده، تهی، عقیم، ناچیز، جزیی، عاطل، خود بین
vainerدیکشنری انگلیسی به فارسیداینر، بیهوده، عبث، باطل، پوچ، بی فایده، تهی، عقیم، ناچیز، جزیی، عاطل، خود بین
ربصةلغتنامه دهخداربصة. [ رُ ص َ ] (ع اِمص ) گوناگونی رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اختلاف رنگ . رُبْشة. (از اقرب الموارد). || چشم داشت . (منتهی الارب ) (آنندرا
لونلغتنامه دهخدالون . [ ل َ ] (ع اِ) رنگ . گونه چون زردی و سرخی و مانند آن . (منتهی الارب ). مطلق رنگ . (برهان ). رنگ . (ترجمان القرآن جرجانی ). فام .رنج . (لغت محلی شوشتر ذیل