ربسلغتنامه دهخداربس . [ رَ ] (ع مص ) زدن کسی را به دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). ربس کسی ؛ به دو دست زدن وی را. (از اقرب الموارد). || پر کردن مشک را. (منتهی
ربسلغتنامه دهخداربس . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی قماش پنبه ای نازک تر از دبیت . (یادداشت مرحوم دهخدا). یک نوع پارچه ای است که از آن لباس سازند. (ناظم الاطباء).
ربسلغتنامه دهخداربس . [ رُ ] (ع اِ) سختی و بلا، و یقال جاءَفلان بامور ربس ؛ ای شداید. کانه ٔ جمع رابس کبازل و بُزْل . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || ج ِ رَبْساء. شداید. (ناظم
ربصلغتنامه دهخداربص . [ رَ ] (ع مص ) انتظار چیزی را نمودن و چشم داشتن نیکی یا بدی راکه فرودآید بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انتظار نیکی یا بدی را داشتن
ربثلغتنامه دهخداربث . [ رَ] (ع مص ) بازداشتن از چیزی . (اقرب الموارد). بازداشتن کسی را از حاجت ، یقال : ربثه عن الحاجة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || از حاجت باز
ربساءلغتنامه دهخداربساء. [ رَ ] (ع ص ، اِ) بلای سخت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، رُبْس . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ربسةلغتنامه دهخداربسة. [ رَ ب َ س َ ] (ع ص ، اِ) زن بدهیأت و چرکناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ربساءلغتنامه دهخداربساء. [ رَ ] (ع ص ، اِ) بلای سخت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، رُبْس . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ربسةلغتنامه دهخداربسة. [ رَ ب َ س َ ] (ع ص ، اِ) زن بدهیأت و چرکناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ام الربیسلغتنامه دهخداام الربیس . [ اُم ْ مُرْ رُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مار بزرگ . (منتهی الارب ). افعی . (اقرب الموارد، ذیل ربس ). || بکنایه داهیه را گویند. (از اقرب الموارد).
دانتونلغتنامه دهخدادانتون . [ تُن ] (اِخ ) (ژرژ - ژاک ) از رجال مشهور دوره ٔ انقلاب فرانسه است . وی 1759 م . در قصبه ٔ آرسیس سور اوب متولد شد و تا سال 1791 به اشاره ٔ شاه وکیل بود