رباهلغتنامه دهخدارباه . [ رُ ] (اِ) روباه . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 26). مخفف روباه است . رجوع به روباه شود.
رباحلغتنامه دهخدارباح . [ رَ ] (اِخ ) نام شهری است که کافور از آنجا بدست آید. (از اقرب الموارد). این معنی را صاحب منتهی الارب مردود شناخته است . رجوع به منتهی الارب در معنی «نام
رباحلغتنامه دهخدارباح . [ رَ ] (اِخ ) از آزادشدگان بنی جحجبا (جحجبی ̍) و از صحابه است که در واقعه ٔ اُحُدحضور داشته و بنابه روایتی در غزوه ٔ یمامه کشته شده است . (از قاموس الاعل
رباحلغتنامه دهخدارباح . [ رَ ] (اِخ ) از صحابه ٔ رسول و مکنی به ابوعبده از مردم شام بود. پسرش عبده از وی روایت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ) (از الاصابة ج 1 قسم 1).
رباحلغتنامه دهخدارباح . [ رَ ] (اِخ ) قلعه ای است به اندلس . (آنندراج ) (از متن اللغة). قلعه ای است به اندلس و از آن قلعه است محمدبن سعد لغوی و قاسم بن شارب فقیه و محمدبن یحیی ن
رباحلغتنامه دهخدارباح . [ رَ ] (اِخ ) نام نهری بوده در نزدیکی نهر ریگستان و شهر بخارا در عهدرودکی ، و نزدیک هزار بستان و کاخ را بجز اراضی سیراب میکرد. رجوع به احوال و اشعار رودک
راهآبگویش اصفهانی تکیه ای: râhow طاری: rahov / ǰiyov طامه ای: râhâb طرقی: rahov کشه ای: ǰohov نطنزی: râhow / ǰuvule
رباتلغتنامه دهخداربات . [ رَ ] (ع اِ) پشته و بلندی . (آنندراج ) (اقرب الموارد). ربا. رباة. ربی . پشته . تپه . کوه . کوه کوچک . (ناظم الاطباء).
اشکونیةلغتنامه دهخدااشکونیة. [ اَ ی َ ] (اِخ ) از نواحی مرزی روم بود که سیف الدولةبن حمدان در آنجا غزا کرد. ابوالعباس صفری شاعر دربار وی که یا را بضرورت شعری مشدد کرده گوید:و حلت ب
تطریةلغتنامه دهخداتطریة. [ ت َی َ ] (ع مص ) تازه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار)(مجمل اللغة). تر و تازه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نم کردن جامه را. (صراح ) (منته
تأزرلغتنامه دهخداتأزر. [ ت َ ءَزْ زُ ] (ع مص ) ازار پوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (دهار) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ||
ام عامرلغتنامه دهخداام عامر. [ اُم ْ م ِ م ِ ](ع اِ مرکب ) کفتار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(آنندراج ) (از المرصع). مشهورترین کنیه های اوست . (از المرصع). و من یصنع المعروف ف