رباعةلغتنامه دهخدارباعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) رباع . شأن و حالی که شخصی بر آن باشد. و لاتکون فی غیر حسن الحال . یقول : ما لی من یضبط رباعتی غیر فلان ؛ ای امری و شأنی الذی انا علیه
رباعةلغتنامه دهخدارباعة. [ رِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ رَباعة، به معنی شأن و حال که شخص بر آن باشد و لاتکون فی غیر حسن الحال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شأن و حالی که ت
رباءةلغتنامه دهخدارباءة. [ رَ ءَ ] (ع اِ) آب دستان سه پهلو که از چهار پارچه چرم سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ربیعةلغتنامه دهخداربیعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) ابن سکنة، مکنی به ابورویخة فزعی ... ابن حبان گفته که او درک حضورحضرت رسول می کرد و در فلسطین ساکن بود و در بیت جیرین درگذشت . دولابی گف
ربیعةلغتنامه دهخداربیعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) ابن فراس . او را فارسی نیز می گفتند. ابن لهیعة روایاتی بواسطه از وی نقل کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 قسم 1 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 ش
رباعاتلغتنامه دهخدارباعات . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رَباعة، در معنی شأن و حال خوبی که مرد داشته باشد. (از متن اللغة).
رباعلغتنامه دهخدارباع . [ رَ ] (ع اِ) حالت نیکو: و هم علی رباعهم ، ای علی حالة الحسنة او امرهم الذی کانوا علیه ؛ آنان بر رباعشان هستند، یعنی بر آن حالت نیکو یا کاری که در آن بود
رباعیلغتنامه دهخدارباعی . [ رُ عی ی /عی ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) آنچه از چهار تا ترکیب شود. (از اقرب الموارد) : قصد از این آیه که پطرس به چهار دسته رباعی تسلیم شد این است که چهار م
مفیاءةلغتنامه دهخدامفیاءة. [ م َف ْ ی َ ءَ ] (ع اِ) (از «ف ی ء») جائی که سایه ٔ آفتاب برسد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). موضع سایه آفتاب و گویند جائی که آفتاب ب