رباعلغتنامه دهخدارباع . [ رَ ] (ع اِ) حالت نیکو: و هم علی رباعهم ، ای علی حالة الحسنة او امرهم الذی کانوا علیه ؛ آنان بر رباعشان هستند، یعنی بر آن حالت نیکو یا کاری که در آن بود
رباعلغتنامه دهخدارباع . [ رَ عِن ْ ] (ع ص ) آنکه دندان رباعیة را افکنده باشد، ولی در حالت نصب تمام گفته شود «رباعی » رکبت برذوناً رَباعیاً، و جمل رَباع ، رِباع ٌ. ج ، رُبْع، رُب
رباعلغتنامه دهخدارباع . [ رَب ْ با ] (ع ص ) بسیار خرنده ٔ خانه و منزلها. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرد که رباع یعنی منازل ، بسیار میخرد. (از اقرب الموارد).
رباعلغتنامه دهخدارباع . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَبع، به معنی اهل خانه . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). || ج ِ رُبَع، بمعنی شتربچه ای که در بهار بدنیا بیاید. (از متن اللغة) (از اقر
رباءلغتنامه دهخدارباء. [ رَ ] (ع مص ) منت نهادن و فزونی نمودن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). منت و طول و فزونی بر کسی . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). ||
رباءلغتنامه دهخدارباء. [ رَ ب َءْ ] (ع مص ) طلایه گردیدن و دیده بانی کردن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). دیده بانی کردن . (از متن اللغة). || بلند گردیدن و
رباءلغتنامه دهخدارباء. [ رِ ] (ع مص ) ربا. نشو و نما کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || افزون شدن مال از راه ربا. (از متن اللغة).
رباعیلغتنامه دهخدارباعی . [ رَ ] (ع ص ، اِ) آنکه دندانهای رباعیة را افکنده باشد. ج ، رُبعْ، رُبُع، رُبَع، رِباع ، رِبْعان . (از ناظم الاطباء). ج ، رِباع ، رُبْع، رُبَع، رِبْعان ،
رباعةلغتنامه دهخدارباعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) رباع . شأن و حالی که شخصی بر آن باشد. و لاتکون فی غیر حسن الحال . یقول : ما لی من یضبط رباعتی غیر فلان ؛ ای امری و شأنی الذی انا علیه
رباعیاتلغتنامه دهخدارباعیات . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رَباعیة، بمعنی چهار دندان که میان دندان ثنایا و انیاب باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از منتخب اللغات ) (از غیاث اللغات ). چ
رباعیةلغتنامه دهخدارباعیة. [ رُ عی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) مؤنث رباعی . آنچه از چهار تا ترکیب شود. (از اقرب الموارد). مؤنث رُباعی و رُباع . (منتهی الارب ) (از المنجد). || (اصطلاح