رباریسلغتنامه دهخدارباریس . [ ] (اِ) رئیس خواجه سرایان . (قاموس کتاب مقدس ). || لقب یکی از رجال دولت آشور یا بابل است . (قاموس کتاب مقدس ).
دورۀ پربارشwet spellواژههای مصوب فرهنگستاندورهای شامل چند روز پیاپی که بارش روزانۀ آن از مقدار کمینۀ معینی بیشتر باشد
شارشسنج پُربرشhigh shear rate rheometerواژههای مصوب فرهنگستانشارشسنجی که در سرعتهای برشی بالا کار میکند
امبرباریسلغتنامه دهخداامبرباریس . [ اَ ب َ ] (مأخوذ از یونانی ، اِ) زرشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از تیره ٔ زرشکیان است که در کوهها میروید و زنگ گندم انگل آن است . (از گیاه شناسی گل گلاب ، ص 200) .
انبرباریسلغتنامه دهخداانبرباریس . [ اَم ْ ب َ ] (اِ) زرشک . (از یادداشت مؤلف ). امبربارس . امیربارس . (شعوری ج 1 ورق 111الف ). بپارسی زرشک خوانند و زارج و زرنگ هم خوانند.بهترین آنست که بغایت خود رسیده باشد. (از اختیارات بدیعی نسخ
حب الانبرباریسلغتنامه دهخداحب الانبرباریس . [ ح َب ْ بُل ْ اَم ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) دانه ٔ زرشک . زرشک دانه .