رباحیلغتنامه دهخدارباحی . [ رَ ] (ص نسبی ) کافوری که بشهر رباح منسوب است . (از اقرب الموارد). نوعی از کافور. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اینکه میگویند رباح نام م
رباحیلغتنامه دهخدارباحی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به قلعه ٔ رباح که در بلاد اندلس واقع شده . (از اللباب فی تهذیب الانساب ) (معجم البلدان ) (انساب سمعانی ). شاید نام بنیانگذار
رباحیلغتنامه دهخدارباحی . [ رَ ](اِخ ) محمدبن ابوسهلویه . فقیه و محدث بود. (از معجم البلدان ). و رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب شود.
رباحیلغتنامه دهخدارباحی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن سعد. نحوی و لغوی و شاعر که بسبب انتساب به شهرحیان ، حیانی نیز گفته شده است . (از معجم البلدان ).
رباحیلغتنامه دهخدارباحی . [ رَ ] (ص نسبی ) کافوری که بشهر رباح منسوب است . (از اقرب الموارد). نوعی از کافور. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اینکه میگویند رباح نام م
رباحیلغتنامه دهخدارباحی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به قلعه ٔ رباح که در بلاد اندلس واقع شده . (از اللباب فی تهذیب الانساب ) (معجم البلدان ) (انساب سمعانی ). شاید نام بنیانگذار
رباحیلغتنامه دهخدارباحی . [ رَ ](اِخ ) محمدبن ابوسهلویه . فقیه و محدث بود. (از معجم البلدان ). و رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب شود.
رباحیلغتنامه دهخدارباحی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن سعد. نحوی و لغوی و شاعر که بسبب انتساب به شهرحیان ، حیانی نیز گفته شده است . (از معجم البلدان ).