ربابهلغتنامه دهخداربابه . [ رَ ب َ ] (اِ) رباب .سازی شبیه به طنبور بزرگ که رباب نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام سازی معروف و بعضی بر آنند که معرب رَواده است و معنی ترکیبی آن آواز
ربابةلغتنامه دهخداربابة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) یکی رَباب . (منتهی الارب ). واحد رباب ، یعنی یک ابر سپید.(ناظم الاطباء) (از متن اللغة). یکی رباب ، یعنی ابری که در پاره ٔ ابر دیگر آویخ
ربابةلغتنامه دهخداربابة. [ رِ ب َ ] (ع اِ) نامی است از رب . || کشور. (از اقرب الموارد). || ملک و سلطنت . (ناظم الاطباء). ملک . سلطنت ، یقال : طالب ربابته ؛ ای مملکته . (منتهی الا
ربابةلغتنامه دهخداربابة. [ رِ ب َ ] (ع مص ) مالک و رب شدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || نزدیک شدن وقت بچه آوردن . || اقدام به اصلاح و مرتب ساختن چیزی . (از متن اللغة).
ربابةلغتنامه دهخداربابة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) یکی رَباب . (منتهی الارب ). واحد رباب ، یعنی یک ابر سپید.(ناظم الاطباء) (از متن اللغة). یکی رباب ، یعنی ابری که در پاره ٔ ابر دیگر آویخ
ربابةلغتنامه دهخداربابة. [ رِ ب َ ] (ع اِ) نامی است از رب . || کشور. (از اقرب الموارد). || ملک و سلطنت . (ناظم الاطباء). ملک . سلطنت ، یقال : طالب ربابته ؛ ای مملکته . (منتهی الا
ربابةلغتنامه دهخداربابة. [ رِ ب َ ] (ع مص ) مالک و رب شدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || نزدیک شدن وقت بچه آوردن . || اقدام به اصلاح و مرتب ساختن چیزی . (از متن اللغة).
اسیدهلغتنامه دهخدااسیده . [ اُ س َی ْ ی ِ دَ ] (اِخ ) دختر عمروبن ربابة است . (تاج العروس ). رجوع به عمروبن ربابة شود.
کمنجةلغتنامه دهخداکمنجة. [ ک َ م َ ج َ] (معرب ، اِ) مأخوذ از کمانچه ٔ فارسی که یک قسم سازی است . (ناظم الاطباء). از لغات دخیل است و آن آلت لهوی است از ذوات الاوتار. ربابة. (از ا