چارهلغتنامه دهخداچاره . [ رَ / رِ ] (اِ) علاج . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) (انجمن آرا). معالجه . مداوا. درمان . دارو. دفع. رفع. عَندَد. وعی . (منتهی الارب ) : بیلفغده باید کنون
چاره سازلغتنامه دهخداچاره ساز. [ رَ / رِ ] (نف مرکب )چاره سازنده . چاره دان . چاره گر. مدبر. تدبیرکننده . اهل تدبیر. آنکه تدبیر کارها کند و داند. چاره کننده .دلم در بازگشتن چاره ساز
ژان بیست ودوملغتنامه دهخداژان بیست ودوم .[ ن ِ ت ُ دُوْ وُ ] (اِخ ) ژاک دوئز . پاپ مسیحی از 1316 تا 1334 م . در زمان این پاپ الملک الناصر پادشاه مصر که معاصر با ابوسعید بهادر مغول بود در
وشمگیرلغتنامه دهخداوشمگیر. [ وُ ] (اِخ ) ابن زیار (323-357 هَ . ق .). از ملوک دیالمه ٔ آل زیار. پس از قتل مرداویج سپاهیان گیل و دیلم با او بیعت کردند. نصربن احمد چون خبر قتل مرداو
پرسیدنلغتنامه دهخداپرسیدن . [ پ ُ دَ ] (مص ) بپرسیدن . سؤال کردن . سؤال . مسألة. استفهام . پرسش کردن : بپرسید پرسیدنی چون پلنگ دژم روی و آنگه بدو داد چنگ . فردوسی .کنون هرچه دا