رایت برکردنلغتنامه دهخدارایت برکردن . [ ی َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رایت برافراشتن . رایت افراختن : گویی اینک بر دژرویین روس رایت شاه اخستان برکرد صبح .خاقانی .
رایتلغتنامه دهخدارایت . [ ی َ ] (از ع ، اِ) رایة. رأیة. ازهری گفته است :عرب بدان همزه ندهد در صورتی که اصل آن همزه است ولی ابوعبید و اصمعی آنرا انکار کرده اند. (از اقرب الموارد
رایت برکشیدنلغتنامه دهخدارایت برکشیدن . [ ی َب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ل ) رایت برکردن . رایت برافراشتن . رایت بالا بردن . بیرق برافراشتن : رایت نطق را عرابی واربر در کعبه ٔ ظفر برکش
افروختنلغتنامه دهخداافروختن . [ اَ ت َ ] (مص ) روشن کردن آتش و چراغ . (برهان ) (ناظم الاطباء). روشن کردن ، و افروغ و افروخ بمعنی تابش و روشنی است و آنرا فروغ نیز گویند. (انجمن آرای
دمیدنلغتنامه دهخدادمیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دم زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). نفس کشیدن . (برهان ). نفس بیرون دادن . نفس زدن . (یادداشت مؤلف ): فح ، فحفحة؛ دمیدن در خواب .(منته
ابناءلغتنامه دهخداابناء. [ اَ ] (اِخ ) ابناء فارس یا ابناء یمن . نامی است احفاد و اخلاف سپاه ایران را که بروزگار کسری انوشروان براندن حبشة از ساحل جنوبی عربستان به یمن شدند و بام
رویینلغتنامه دهخدارویین . (ص نسبی ) منسوب به روی به معنی بَرو فوق . زبرین . برین . مقابل زیرین . آنچه بربالا است . خلاف زیرین . (یادداشت مؤلف ) : گفت لطف کن ولحاف رویین را بردار