راکعلغتنامه دهخداراکع. [ ک ِ ] (ع ص ) هر چیزی که سر فرودآرد. ج ، راکعون ، رُکَّع، رکوع . (از المنجد) (از متن اللغة). سر فرودآرنده و فروتنی نماینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
راکالغتنامه دهخداراکا. (اِخ ) شهری است در سوریه در کنار فرات که در حدود 8000 تن جمعیت دارد. و در جنب شهرهای قدیمی نیکوفوریون و کالینیکون و کونستانتینوپولیس واقع شده است . و در آ
رَاکِعُونَفرهنگ واژگان قرآنرکوع کنندگان (رکوع - بنا به گفته راغب - به معناي مطلق انحنا و خم شدن است . )
رَّاکِعِينَفرهنگ واژگان قرآنرکوع کنندگان (رکوع - بنا به گفته راغب - به معناي مطلق انحنا و خم شدن است . )
راکعونلغتنامه دهخداراکعون . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکع در حال رفع : الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون . (قرآن 55/5). الراکعون الساجدون الاَّمرون بالمعروف . (قرآن 11
راکعینلغتنامه دهخداراکعین . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکع در حال نصب و جر : و ارکعوا مع الراکعین . (قرآن 43/2). و اسجدی و ارکعی مع الراکعین . (قرآن 43/3). رجوع به راکع شود.
راکعونلغتنامه دهخداراکعون . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکع در حال رفع : الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون . (قرآن 55/5). الراکعون الساجدون الاَّمرون بالمعروف . (قرآن 11
راکعینلغتنامه دهخداراکعین . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکع در حال نصب و جر : و ارکعوا مع الراکعین . (قرآن 43/2). و اسجدی و ارکعی مع الراکعین . (قرآن 43/3). رجوع به راکع شود.
ملمعکارلغتنامه دهخداملمعکار. [ م ُ ل َم ْ م َ ] (ص مرکب ) شخصی است که تنگه ٔ نقره و طلا را بر روی مس و آهن می چسباند. (برهان ). مُذَهِّب . طلاکار. آنکه زراندودمی کند. ملمعساز. ملمع