رأس المتنلغتنامه دهخدارأس المتن . [ رَءْ سُل ْ م َ ] (اِخ ) نام ییلاقی است در لبنان ، واقع در عبداء. (از اعلام المنجد).
رأس التوأم الشرقیلغتنامه دهخدارأس التوأم الشرقی . [ رَءْ سُت ْ ت َ اَ مِش ْ ش َ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) ستاره ای است از ثوابت از قدر دوم در شرقی ذراع مبسوطه بر سر دوپیکر واقع در جوزا. (از گ
رأس التوأم الغربیلغتنامه دهخدارأس التوأم الغربی . [ رَءْ سُت ْ ت َ اَ مِل ْ غ َ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) ستاره ای است از ثوابت از قدر اول در غربی ذراع مبسوطه بر سر دوپیکر که آنرا انورالتوأم
رأس الرجاء الصالحلغتنامه دهخدارأس الرجاء الصالح . [ رَءْ سُرْ رَ ئِص ْ صا ل ِ ] (اِخ ) نام دماغه ای است در انتهای افریقای جنوبی . (از اعلام المنجد). دماغه ٔ امید نیک . (یادداشت مرحوم دهخدا)
رأس الاکحللغتنامه دهخدارأس الاکحل . [ رَءْ سُل ْ اَ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
رأس الانسانلغتنامه دهخدارأس الانسان . [ رَءْ سُل ْ اِ ] (اِخ ) کوهی است به مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است در مکه در بین جیاد صغیر و ابوقبیس . (از معجم البلدان ).
لاذقیهلغتنامه دهخدالاذقیه . [ ذِ قی ی َ ] (اِخ ) شهری است از شام بر کران دریای روم و اندروی مسلمانانند. شهری است با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. (حدود العالم )
استعارةلغتنامه دهخدااستعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا ان
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیر
نباعةلغتنامه دهخدانباعة. [ ن َب ْ با ع َ ] (ع اِ) دبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرین . (ناظم الاطباء). اِست . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). مقعد. نشی
تسویطلغتنامه دهخداتسویط. [ ت َ س ْ ] (ع مص ) بسیار بیامیختن . (تاج المصادر بیهقی ). بیامیختن .(از زوزنی ). آمیختن چیزی را به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محتو