راوندلغتنامه دهخداراوند. [ وَ ] (اِ) ریسمانی که خوشه های انگور بر آن آویزند و جامه و فوطه و ازار و لنگی و مانند آن بر بالای وی اندازند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از آنندراج ) (انج
راوندلغتنامه دهخداراوند. [ وَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک کاشان و اصفهان که حمزه گفته است اصل آن راهاوند بمعنی خیر مضاعف است . (از معجم البلدان ج 4). نام قصبه ای است از بخش مرکزی شهر
راوندلغتنامه دهخداراوند. [ وَ ] (اِخ ) شهری قدیمی است در موصل که گویند آن را راوند اکبربن بیوراسف ضحاک بنا نهاده است . (از معجم البلدان ج 4).
راوندلغتنامه دهخداراوند. [ وَ ] (اِخ ) نام جاییست از توابعقزوین . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ظاهراً نام «رامند» که بلوکیست در جنوب قزوین اشتباه شده است .
راوندیلغتنامه دهخداراوندی . [ وَ ] (اِخ )حیان بن بشربن المخارق الضبی الاسدی راوندی . او در اصفهان قاضی بود و از ابویوسف قاضی و دیگران روایت کردو بسال 238 هَ . ق . درگذشت . (از لبا
راوندیلغتنامه دهخداراوندی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب است به راوند که از قرای کاشان است . (از انساب سمعانی ).
راوندیةلغتنامه دهخداراوندیة.[ وَ دی ْ ی َ ] (اِخ ) اسم دیگر شیعه ٔ آل عباس یا عباسیه است که امامت را بارث بعد از رسول اﷲ حق فرزندان عباس عم آن حضرت میدانستند و ایشان اصحاب عبداﷲ را
راوندهلغتنامه دهخداراونده . [ وَ دَ ] (اِخ ) عبداﷲ معروف براوندی رئیس فرقه ٔراوندیه . (از حبیب السیر چ سنگی تهران ص 272). رجوع به راوندیه و راوندی (عبداﷲ) در همین لغت نامه شود.
راوندیلغتنامه دهخداراوندی . [ وَ ] (اِ) (اصطلاح موسیقی ) نام قطعه ای از قطعات دستگاه همایون در اصطلاح موسیقی . رجوع به مجمعالادوار هدایت نوبت سوم ص 100 و 201 شود.
راوندیلغتنامه دهخداراوندی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب است به راوند که از قرای کاشان است . (از انساب سمعانی ).
راوندیلغتنامه دهخداراوندی . [ وَ ] (اِخ ) نجم الدین محمدبن علی بن سلیمان بن محمدبن احمدبن حسین بن همة مکنی به ابوبکر مؤلف کتاب معروف راحةالصدور، که بین سالهای 550 و 555 هَ . ق .
راوندیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. از مردم راوند.۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاه همایون و راستپنجگاه.
راوندیلغتنامه دهخداراوندی . [ وَ ] (اِخ )حیان بن بشربن المخارق الضبی الاسدی راوندی . او در اصفهان قاضی بود و از ابویوسف قاضی و دیگران روایت کردو بسال 238 هَ . ق . درگذشت . (از لبا
راوندیةلغتنامه دهخداراوندیة.[ وَ دی ْ ی َ ] (اِخ ) اسم دیگر شیعه ٔ آل عباس یا عباسیه است که امامت را بارث بعد از رسول اﷲ حق فرزندان عباس عم آن حضرت میدانستند و ایشان اصحاب عبداﷲ را