راودلغتنامه دهخداراود. [ وَ ] (اِ) زمین پست و بلند و پشته پشته ٔ پر آب و علف . (برهان ) (آنندراج ) (اوبهی ) (جهانگیری ) (از صحاح الفرس ) (رشیدی ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ اس
راودفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زمین پشتهپشته و پرآبوعلف؛ زمین پست و بلند که گیاه بسیار در آن روییده باشد.۲. سبزهزار؛ چراگاه.
رعودلغتنامه دهخدارعود. [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رعد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (دهار). رجوع به رعد شود.
رعودلغتنامه دهخدارعود. [ رُ ] (ع مص ) رَعد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رعد در معنی مصدری شود.
رَاوَدَتْنِيفرهنگ واژگان قرآنتو ازمن خواهش کردي (درعبارت "رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي "يعني ازمن درخواست کامجويي کردي)
رَاوَدَتْهُفرهنگ واژگان قرآنآن زن ازاو خواهش کرد (چون به همراه عبارت "عَن نَّفْسِهِ " آمده يعني ازاودرخواست کامجويي کرد)
رَاوَدتُّنَّفرهنگ واژگان قرآنشما زنان با نرمي و مهرباني درخواست کرديد(در اصل ازکلمه رود به معناي تردد و آمد و شد کردن به آرامي است به خاطر يافتن چيزي ، و کلمه رائد هم که به معناي طالب و جست
رَاوَدتُّهُفرهنگ واژگان قرآنازاو خواهش کردم (چون به همراه عبارت "عَن نَّفْسِهِ " آمده يعني ازاودرخواست کامجويي کردم)
رَاوَدُوهُفرهنگ واژگان قرآنازاو خواستند (چون به همراه عبارت "عَن ضَيْفِهِ " آمده يعني ازاودرخواست کامجويي از مهمانانش را کردند)
رَاوَدَتْنِيفرهنگ واژگان قرآنتو ازمن خواهش کردي (درعبارت "رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي "يعني ازمن درخواست کامجويي کردي)