راه پیماییلغتنامه دهخداراه پیمایی . [ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) راه پیمائی . عمل راه پیما. راه پیمودن . طی طریق کردن . راهنوردی . راهروی . || پیاده برفتن براهی . راهی را بی وسیلتی از و
راه پیمایلغتنامه دهخداراه پیمای . [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) راه پیما. راه پیماینده . رونده ٔ راه . که راه طی کند. که راه پیماید. که راه رود. راهرو : کعبه صفتند و راه پیماباور کنی که آ
شب رفتنلغتنامه دهخداشب رفتن . [ ش َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در شب راه پیمایی کردن . در تاریکی رفتار نمودن . به هنگام شب راهی شدن . || شب به پایان رسیدن : شب رفت و حدیث ما به پایان نرسی
راهبریلغتنامه دهخداراهبری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) راه بریدن . عمل راهبر. راهروی . راه پیمایی . رهنوردی . پوییدن راه . رفتن راه . || قطع طریق . راه زنی . دزدی . رجوع به راه بریدن شو
sashaysدیکشنری انگلیسی به فارسیsashays، گردش سفر، راه پیمایی تفریحی، اردک وار راه رفتن، تلوتلو خوردن و راه رفتن