راهگشایلغتنامه دهخداراهگشای . [ گ ُ ] (نف مرکب ) راه گشا. که راه را بگشاید. که راه باز کند : گفت کای رخنه بند راهگشای دولتت بر مراد راه گشای . نظامی .و رجوع به راه گشادن و راه گشود
راهگشایلغتنامه دهخداراهگشای . [ گ ُ ] (نف مرکب ) راه گشا. که راه را بگشاید. که راه باز کند : گفت کای رخنه بند راهگشای دولتت بر مراد راه گشای . نظامی .و رجوع به راه گشادن و راه گشود
راهگانلغتنامه دهخداراهگان . (ص نسبی ) بر وزن و معنی رایگان . (از برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). رایگان . چیز مفت که درعوض و بدل آن چیزی نباید داد. (ناظم الاطباء). این کلمه مرک
راهگرایلغتنامه دهخداراهگرای .[ گ ِ ] (نف مرکب ) راه گراینده . راهگذار. راهرو. (ارمغان آصفی ). راهسنج . (بهار عجم ). مسافر و سیاح . (ناظم الاطباء). که بسفر گراید. که بسفر گرایش داشت