راه جولغتنامه دهخداراه جو. (نف مرکب ) راه جوی . راه جوینده . جوینده ٔ راه . پژوهنده ٔ راه . جویای راه . متجسس و متفحص راه . || جوینده ٔراه حقیقت . پژوهنده ٔ راه و طریقت درست : جها
راهجوییلغتنامه دهخداراهجویی . (حامص مرکب ) راهجوئی . عمل راهجوی .جستن راه . جستجوی راه . جستجو کردن راه : نقیبان راهجویی برگرفتندپی فرهاد را پی درگرفتند.نظامی .
راهجویلغتنامه دهخداراهجوی . (نف مرکب ) مخفف راه جوینده . جوینده ٔ راه . (ناظم الاطباء). راه جوینده . (یادداشت مؤلف ). راه جو. خواهان راه . خواهان یافتن و سپردن راه . خواهان تسلط
راه جویندهلغتنامه دهخداراه جوینده . [ ی َ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) راهجوی . جوینده ٔ راه : برو راه بربسته پوینده راگذر گم شده راه جوینده را. نظامی .و رجوع به راهجو و راهجوی شود.- جوینده را
راهجویلغتنامه دهخداراهجوی . (نف مرکب ) مخفف راه جوینده . جوینده ٔ راه . (ناظم الاطباء). راه جوینده . (یادداشت مؤلف ). راه جو. خواهان راه . خواهان یافتن و سپردن راه . خواهان تسلط
راهجوییلغتنامه دهخداراهجویی . (حامص مرکب ) راهجوئی . عمل راهجوی .جستن راه . جستجوی راه . جستجو کردن راه : نقیبان راهجویی برگرفتندپی فرهاد را پی درگرفتند.نظامی .
خوش عنانلغتنامه دهخداخوش عنان . [ خوَش ْ / خُش ْ ع ِ ] (ص مرکب ) صفت رام بودن اسب . غیرکشنده و غیرسرکش و غیرتوسن : رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راهجوی و سیل بر وک
راه یوزلغتنامه دهخداراه یوز. (نف مرکب ) سخت جوینده ٔ راه . (یادداشت مؤلف ). راهجوی . رهجوی . رهیوز. (یادداشت مؤلف ).