راه بردارلغتنامه دهخداراه بردار. [ ب ُ ] (نف مرکب ) رشید. (یادداشت مؤلف ). راهنما. هادی .- راهبردار بجایی بودن ؛ وسیله و اسباب برای وصول بمقصد داشتن .- راهبردار بودن ؛ سراغ داشتن : پول یا مالی را بخود راهبردار نبودن ؛ پولی در خود سراغ نداش
بردارلغتنامه دهخدابردار. [ ب ُ ] (نف )صفت از بردن (برد + ار) چنانکه پرستار (پرست + ار).و در ترکیباتی چون : فرمانبردار و نامبردار و راهبردار و رنجبردار بکار رود. رجوع به این ترکیبات شود.
راهبُردشناسstrategistواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که فن و علم توسعۀ نیروها و منابع نظامی و بهکارگیری آنها در زمان جنگ، برای تأمین حداکثر منافع ملی و افزایش احتمال پیروزی را میداند متـ . راهبُردار