اکلغتنامه دهخدااک . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 705 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی و را
اکلغتنامه دهخدااک . [ ](اِخ ) دهی از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 769 تن ، آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و یونجه و چغندر قند. صنایع دستی زنان گلی
اکلغتنامه دهخدااک . [ اَ ] (اِ) آک و عیب و عار. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اک یا آک در فرهنگها به معنی آسیب و گزند گرفته شده است ، اما معنی اصلی آن بدو زشت است در مقابل به و
عکلغتنامه دهخداعک . [ ع َک ک ] (اِخ ) ابن عُدثان بن عبداﷲبن ازد، از کهلان ، از قحطان . جدی است جاهلی و یمانی . و نام او را عک بن عدنان نیز نوشته اند. بطن های غافق و شاهد و علق
عکلغتنامه دهخداعک . [ ع َک ک ] (ع ص ) یوم عک ؛ روز گرم . (منتهی الارب ). روز سخت گرم همراه نمناکی و نوزیدن باد. (از اقرب الموارد). || رجل عک ؛ مرد درشت سطبر. (منتهی الارب ). م
اکوانلغتنامه دهخدااکوان . [ اَک ْ ] (اِ) گل ارغوان . (ناظم الاطباء).ارغوان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ارغوان شود.
اکآءلغتنامه دهخدااکآء. [ اِک ْ ] (ع مص ) اکئآء. ناپسندیدن چیزی را و مکروه داشتن . (ناظم الاطباء). از چیزی یا کسی کراهت داشتن . (از اقرب الموارد).