راهبانلغتنامه دهخداراهبان . (اِخ ) کازرون در اصل سه ده بوده : نودر، دریست ، راهبان . رجوع به فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 145 و نزهة القلوب ج 2 ص 125 و 126 شود.
راهبانلغتنامه دهخداراهبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) رهبان . محافظ و نگاهبان راه . (ناظم الاطباء). محافظ راه . (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق 11) (ملخص اللغات حسن خطیب ) : راهبانان بر سر کوه بنشاندند. (مجمل الت
راهبانpatrolman, lengthman, gangerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که بازرسی و نظارت بر بخشی از خط را برعهده دارد
راهبگانnunnery2, convent2واژههای مصوب فرهنگستانگروهی از زنان تارک دنیا که در یک دیر راهبگان زندگی میکنند
دیر راهبگانnunnery1, convent1واژههای مصوب فرهنگستانبنا یا مجموعۀ بناهایی که راهبگان در آن زندگی میکنند
آزادراه راهباندارmetered freewayواژههای مصوب فرهنگستانآزادراهی که ورود به آن با چراغ راهنمایی در راهگَرد واپایش میشود