۱. هرجایی از زمین که مردم از آنجا رفتوآمد کنند؛ محل عبور؛ گذرگاه؛ جاده.
۲. قاعدهوقانون.
۳. رسموروش.
٤. کرّت و مرتبه.
٥. (موسیقی) [قدیمی] نغمه و آهنگ.
٦. (موسیقی) [قدیمی] مقام؛ پرده.
〈 راه افتادن: (مصدر لازم) ‹به راه افتادن›
۱. روان شدن.
۲. روانه شدن.
۳. به کار افتادن دستگاه یا ماشین.
〈 راه انداختن: (مصدر متعدی) ‹به راه انداختن›
۱. اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن.
۲. وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن.
〈 راه بردن: (مصدر متعدی) [مجاز]
۱. دست کودک یا شخص بیمار و علیل را گرفتن و او را گردش دادن.
۲. کودک را در بغل گرفتن و گردش دادن.
۳. به رفتار در آوردن.
۴. راه جستن و راه یافتن و پیبردن به جایی یا چیزی.
〈 راه بریدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. راه پیمودن؛ طی مسافت کردن.
۲. سیروسفر کردن.
۳. راه زدن.
۴. مانع عبور کسی شدن.
〈 راه حاجیان: (نجوم) [قدیمی، مجاز] = کهکشان
〈 راه خفته: [قدیمی، مجاز]
۱. راه دور و دراز.
۲. جادۀ هموار.
〈 راه دادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
۱. اجازۀ عبور دادن.
۲. به یک سو رفتن و راه را برای عبور کسی باز گذاشتن.
〈 راه زدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. در بیابان و میان جاده جلو کسی را گرفتن و اموال او را ربودن؛ غارت کردن اموال مسافران در راه.
۲. (موسیقی) سرود گفتن و نواختن آهنگ موسیقی: ◻︎ چه راه میزند این مطرب مقامشناس / که در میان غزل قول آشنا آورد (حافظ: ۲۹۸).
〈 راه کردن: (مصدر لازم)
۱. [مجاز] نفوذ کردن؛ رخنه کردن.
۲. [قدیمی] راه رفتن؛ طی طریق کردن.
۳. [قدیمی] راه باز کردن؛ راه دادن.
〈 راهراه:
۱. مخطط؛ خطدار.
۲. پارچه یا جامه که خطهای باریک رنگین داشته باشد.
۱. جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج
۲. روال، روش، شعار، شیوه، ، طرز، طریقت، طریقه، ، منوال،
۳. رسم، عادت
۴. مجرا
۵. وضع
alley, approach, course, door, esplanade, highway, means, option, passage, route, stripe, track, walk, walkway, way