رانیلغتنامه دهخدارانی . (حامص ) راندن . سوق دادن . روانه کردن . اما همیشه بصورت جزء دوم کلمه ٔ مرکب با کلمات مناسب ترکیب شود مانند: حکمرانی ، کشتیرانی ، کامرانی ، هوسرانی ، شهوت
رانیلغتنامه دهخدارانی . (ع ص ) ران . نعت فاعلی از ریشه ٔ «رنو» و اعلال شده ٔ آن «ران » می باشد. شخص پیوسته نگرنده بسوی چیزی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ران [ نِن ْ ] شود.
رانیلغتنامه دهخدارانی . (هندی ، اِ) ملکه و زن راجه . (ناظم الاطباء). زن حاکم هندوان را خوانند. (رشیدی ).
رانیلغتنامه دهخدارانی . [ ] (اِخ ) ابوسعید ولید فرزند کثیر رانی ، او از ربیعةبن ابی عبدالرحمان الرأی و ضحاک بن عثمان و دیگران روایت دارد، و ابوسعید اشج و سلیمان بن ابی شیخ و دی
رانیپورلغتنامه دهخدارانیپور. (اِخ ) نام قصبه ای است در خطه ٔبهار هندوستان واقع در استان پاتنه ، که رانیپور تنگراهی نیز نامیده میشود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
رانیبنورلغتنامه دهخدارانیبنور. (اِخ ) نام قصبه ای است در استان دکن بمبئی هندوستان واقع در منطقه ٔ دروار و 112هزارگزی جنوب خاوری شهر دروار. این قصبه دارای کارخانه های نساجی ابریشم و
رانیپورلغتنامه دهخدارانیپور. (اِخ ) نام قصبه ای است در سرزمین هندوستان واقع در منطقه خیرپور در 40هزارگزی جنوب باختری شهر خیرپور، که دارای کارخانه های نساجی پارچه های پنبه ای میباشد
رانیپورلغتنامه دهخدارانیپور. (اِخ ) نام قصبه ای است در استان جانسی هندوستان واقع در 58هزارگزی جنوب خاوری جانسی ،که مرکز تجارت میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).