۱. راه بردن و به رفتن واداشتن چهارپایان، سپاه، لشکر، و مانند آنها.
۲. به حرکت درآوردن وسیلۀ نقلیه.
۳. بیرون کردن؛ طرد کردن؛ از پیش خود دور کردن.
۴. [قدیمی، مجاز] اجرا کردن.
۵. [قدیمی، مجاز] جاری ساختن؛ روان کردن.
۶. [قدیمی، مجاز] گفتن؛ بیان کردن.
۷. [قدیمی، مجاز] انجام دادن؛ کردن.
۸. [قدیمی، مجاز] به همراه بردن.
۹. [قدیمی، مجاز] گذراندن؛ سپری کردن.
۱۰. [قدیمی، مجاز] قرار دادن تیر در کمان.
۱. رانندگی کردن
۲. بیرون کردن، دور کردن، رانش
۳. تاراندن، طرد کردن
۴. تبعید کردن، نفیبلد کردن
drive, handle, navigate, ostracize, pull, ride, send, set, steer, whip