رامیلغتنامه دهخدارامی . (اِخ ) (اصطلاح هیأت ) نام دیگر صورت برج قوس است . (از جهان دانش ) (از التفهیم )(ناظم الاطباء). رجوع به قوس و صور فلکی ص 320 شود.
رامیلغتنامه دهخدارامی . (اِخ ) نام مهندس عرب . وی در سال 1498 م . کنیسه ای (کنشتی ) در سرقسطة ساخت و آن دارای رواقی از مس زرد و بسیار جالب توجه است . رجوع به حلل السندسیة ص 117
رامی اردوبادیلغتنامه دهخدارامی اردوبادی . [ ی ِ اُ ] (اِخ ) شاگرد محبوب مولانا وحشی بافقی یزدی بود و این تخلص را نیز بدین سبب بوی داده اند که چنان آهوی وحشی را بر خود رام ساخته بود. در و
رامی سکندرآبادیلغتنامه دهخدارامی سکندرآبادی . [ ی ِ س ِ ک َ دَ ] (اِخ ) منشی هرکوپول سکندرآبادی . از گویندگان نامی هند و از براهمه بشمار میرفت که به تفته یا تفته ٔ سکندرآبادی معروف بود. دی
رامی نیشابوریلغتنامه دهخدارامی نیشابوری . (اِخ ) ابوجعفر محمدبن موسی بن عمران ، از ادبا و گویندگان نامی نیشابور و خراسان بود. وی مرد فاضل و خردمندی بود و اشعار فراوانی از او باقیست که بی
رامی هندیلغتنامه دهخدارامی هندی . [ ی ِ هَِ ] (اِخ ) شیخ خضر از شعرای قرن یازدهم هَ . ق . که همزمان با تسلط افاغنه بر صوبه ٔ بهار از سرزمین هند در شهر پتنه از آن منطقه سکونت داشت و ت
رامی اردوبادیلغتنامه دهخدارامی اردوبادی . [ ی ِ اُ ] (اِخ ) شاگرد محبوب مولانا وحشی بافقی یزدی بود و این تخلص را نیز بدین سبب بوی داده اند که چنان آهوی وحشی را بر خود رام ساخته بود. در و
رامی سکندرآبادیلغتنامه دهخدارامی سکندرآبادی . [ ی ِ س ِ ک َ دَ ] (اِخ ) منشی هرکوپول سکندرآبادی . از گویندگان نامی هند و از براهمه بشمار میرفت که به تفته یا تفته ٔ سکندرآبادی معروف بود. دی
رامی نیشابوریلغتنامه دهخدارامی نیشابوری . (اِخ ) ابوجعفر محمدبن موسی بن عمران ، از ادبا و گویندگان نامی نیشابور و خراسان بود. وی مرد فاضل و خردمندی بود و اشعار فراوانی از او باقیست که بی
رامی هندیلغتنامه دهخدارامی هندی . [ ی ِ هَِ ] (اِخ ) شیخ خضر از شعرای قرن یازدهم هَ . ق . که همزمان با تسلط افاغنه بر صوبه ٔ بهار از سرزمین هند در شهر پتنه از آن منطقه سکونت داشت و ت
رامی یزدیلغتنامه دهخدارامی یزدی . [ ی ِ ی َ ] (اِخ ) قلی رامی از اهل یزد است که در آن شهر به سرتراشی روزگار میگذرانیده . قطعه ٔ زیر که برخی به «میروالهی » نسبت داده اند ازو مسموع شده