راقصلغتنامه دهخداراقص . [ ق ِ ] (اِخ ) ستاره ای است . (از اقرب الموارد). نام ستاره ای است که در دهان اژدهای جنگ واقع شده است .(آنندراج ) (غیاث اللغات ). رافض ، در اصطلاح فلک صور
راقصلغتنامه دهخداراقص . [ ق ِ ] (ع ص ) رقص کننده . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ). رقصنده . (ناظم الاطباء).
راصدفرهنگ انتشارات معین(ص ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - مراقب ، چشم دارنده . 2 - چشم به راه . 3 - منجم ، اخترشمار. ج . راصدین .
رافضلغتنامه دهخدارافض . [ ف ِ ] (اِخ ) راقص . نام کوکبی بر زبان صورت تنین است . رجوع به راقص شود. (یادداشت مؤلف ).
رأس التنینلغتنامه دهخدارأس التنین . [ رَءْ سُت ْ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) قسمتی از تنین که بمنزله ٔ سر او توهم شده و حاوی راقص و عوائد و رُبع میباشد. (از صور الکواکب ص 41). و