راقبلغتنامه دهخداراقب . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ناظر و بیننده . || نگاهدارنده . || حریف و رقیب . (ناظم الاطباء). || راصد. (یادداشت مؤلف ).
رقابلغتنامه دهخدارقاب . [ رِ ] (ع مص ) مصدر به معنی مراقبة. (منتهی الارب ). نگاهبانی کردن چیزی را. || ترسیدن : راقب اﷲ فی امره ؛ ای خافه . (ناظم الاطباء). رجوع به مراقبة شود.
مراصدةلغتنامه دهخدامراصدة. [ م ُ ص َ دَ ] (ع مص ) در نظر داشتن کسی را. (منتهی الارب ). زیر نظر گرفتن کسی را. تحت مراقبت قرار دادن کسی را: راصده ؛ راقبه . (از متن اللغة).
راعنالغتنامه دهخداراعنا. [ ع ِ ] (ع فعل امر / ص )کلمه ٔ امر، ای ارعنا سمعک ؛ یعنی گوش خود را به من دار. (ناظم الاطباء). || بمعنی مراقبت است ای راقبنا و انتظرنا. و هرگاه آن حضرت ص