رافضلغتنامه دهخدارافض . [ ف ِ ] (اِخ ) راقص . نام کوکبی بر زبان صورت تنین است . رجوع به راقص شود. (یادداشت مؤلف ).
رافضلغتنامه دهخدارافض . [ ف ِ ] (ع ص ) تارک و ماننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد). ترک کننده چیزی . (ناظم الاطباء). ترک کننده . (فرهنگ نظام ) : من ترا اندر دو عالم حا
رافزلغتنامه دهخدارافز. [ ف ِ ] (ع ص ) رگ جهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شریان . (ناظم الاطباء). نابض . رگ زننده . (از متن اللغة): یقال : ما یرفز منه عرق ؛ ای
رافضهفرهنگ انتشارات معین(فِ ض ) [ ع . رافضة ] 1 - (اِفا.) مؤنث رافض . 2 - گروهی که به پیشوای خویش پشت کرد ه و او راترک کنند.
رافضیفرهنگ انتشارات معین( فِ) [ ع . ] (ص .) 1 - ترک کننده . 2 - اصطلاح سنّییان دربارة شیعه به علت ترک رأی صحابه در بیعت با ابوبکر و عمر .
رافضیلغتنامه دهخدارافضی . [ ف ِ ضی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به رافضة که جماعتی از شیعیانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
رافضهفرهنگ انتشارات معین(فِ ض ) [ ع . رافضة ] 1 - (اِفا.) مؤنث رافض . 2 - گروهی که به پیشوای خویش پشت کرد ه و او راترک کنند.
رافضونلغتنامه دهخدارافضون . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رافض . (المنجد). ج ِ رافض بمعنی شیعه . (از عیون الاخبار). رجوع به رافضی شود.
رافضةلغتنامه دهخدارافضة. [ف ِ ض َ ] (ع ص ) تأنیث رافض . رجوع به رافض شود. زن ترک کننده ٔ چیزی . (فرهنگ نظام ). || ابل رافضة؛ شتران بچرا شده با راعی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا
رافضیلغتنامه دهخدارافضی . [ ف ِ ضی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به رافضة که جماعتی از شیعیانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).