راغیلغتنامه دهخداراغی . (ص نسبی ) منسوب به راغ : صلصل باغی بباغ اندر همیگرید بدردبلبل راغی به راغ اندر همی نالد بزار.منوچهری .
راغیلغتنامه دهخداراغی . (ع ص ) بانگ کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پرنده ای است خاکی رنگ و سخت بلندآوازه ، که کثیرالنسل نیز میباشد. || مرد پرگو. (از متن ال
راقیلغتنامه دهخداراقی . (ع ص ) بالارونده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). آنکه برشود. آنکه پیش رود. (یادداشت مؤلف ). || افسون کننده . (دهار) (از اقرب الموارد). اف
راقیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بالارونده؛ ترقیکننده.۲. کسی که مدارج علم و دانش را پیموده باشد؛ تحصیلکرده.
راغیةلغتنامه دهخداراغیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث راغی . ناقه ٔ آواز کننده . (یادداشت مؤلف ). || شتر ماده : ما له ثاغیة و لا راغیة؛ نه گوسپند دارد و نه ماده شتر. (از اقرب الموارد)
راغیةلغتنامه دهخداراغیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث راغی . ناقه ٔ آواز کننده . (یادداشت مؤلف ). || شتر ماده : ما له ثاغیة و لا راغیة؛ نه گوسپند دارد و نه ماده شتر. (از اقرب الموارد)
ثاغیةلغتنامه دهخداثاغیة. [ ی َ ] (ع اِ) گوسفند: ماله ثاغیة ولا راغیة؛ نیست او را گوسفند و نه شتر. - ثاغیه و راغیه نداشتن ؛ هیچ نداشتن .
آزادوارلغتنامه دهخداآزادوار. [ زادْ ] (اِ مرکب ) نام لحن و نوائی از موسیقی : صلصل باغی بباغ اندر همی نالد بدردبلبل راغی براغ اندر همی نالد بزاراین زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان وآن
چرالغتنامه دهخداچرا. [ چ َ ] (اِمص ) بمعنی چریدن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ). رعی و رعیة. (ناظم الاطباء). چریدن حیوان که خوردن علف زمین است . (فرهنگ نظام ). چ
زرد گللغتنامه دهخدازرد گل . [ زَ گ ُ ] (اِ مرکب ) گل زرد. (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از گل سرخ به رنگ زرد. رز زرد : به زرینه جام اندرون لعل گل فروزنده چون لاله بر زرد گل . عنصری .ز