راشقلغتنامه دهخداراشق . [ ش ِ ] (ع ص ) تیراندازنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیرانداز. (از اقرب الموارد). || کماندار. || کمانکش . || تیزنگرنده . || تیر بنشانه زده شده . (ناظم
راشفرهنگ انتشارات معین(اِ.) 1 - تودة غلة پاک شده . 2 - انبار غله . 3 - نام درختی جنگلی که چوب بسیار محکمی دارد و در کوهستان های شمال ایران می روید.
راشافرهنگ نامها(تلفظ: rāšā) (راش = گیاهی درختی + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به راش ؛ (به مجاز) سرسبز و خرم و با طراوت ؛ به علاوه راهِ شادی .
مراشقةلغتنامه دهخدامراشقة. [ م ُ ش َق َ ] (ع مص ) با هم و برابر رفتن . (منتهی الارب ). مسایره . (از اقرب الموارد): راشقه مقصده ؛ سایره الیه ؛ باراه فی المسیر، رشق کل صاحبه فتراشقو
شقالغتنامه دهخداشقا. [ ش َ ] (از ع ، اِمص ) شقاء. سختی و تنگی و بدبختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). شقاء. سختی . شدت . عسرت . عسر. شقاوت . شقوه . (یادداشت مؤ
راستیلغتنامه دهخداراستی . (حامص ) استقامت . وضع یا حالت مستقیم و راست . (ناظم الاطباء). مقابل کجی . (از آنندراج ). مقابل ناراستی و مقابل خمیدگی : قوام ؛ راستی . (دهار) (منتهی الا
حاکم بامر الغتنامه دهخداحاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکر
راشافرهنگ نامها(تلفظ: rāšā) (راش = گیاهی درختی + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به راش ؛ (به مجاز) سرسبز و خرم و با طراوت ؛ به علاوه راهِ شادی .