راشافرهنگ نامها(تلفظ: rāšā) (راش = گیاهی درختی + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به راش ؛ (به مجاز) سرسبز و خرم و با طراوت ؛ به علاوه راهِ شادی .
راشاکلغتنامه دهخداراشاک . (اِخ ) نام سرزمینی است در کویر بین کرمان و سیستان . مرحوم بهار در حاشیه ٔ تاریخ سیستان بنقل از ابن خردادبه (ص 50) آرد: «راشد یا راشاک جایی است در کویر ب
راشاکلغتنامه دهخداراشاک . (اِخ ) نام سرزمینی است در کویر بین کرمان و سیستان . مرحوم بهار در حاشیه ٔ تاریخ سیستان بنقل از ابن خردادبه (ص 50) آرد: «راشد یا راشاک جایی است در کویر ب
افتخاراتلغتنامه دهخداافتخارات . [ اِ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ افتخار. نازش ها. بالیدنها. مباهات . شرفها : زتختت مملکت راشادمانی زتاجت خسروی را افتخارات .
کلارستاقلغتنامه دهخداکلارستاق . [ ک َ رُ ] (اِخ ) نام منطقه ای است که فعلا چهار دهستان کلاردشت ، کوهستان ، بیرون بشم و قشلاق راشامل است . ضمناً کلارستاق یکی از محال سه گانه ٔ تنکابن
زبعرلغتنامه دهخدازبعر. [ زِ / زَ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است خوشبو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (محیط المحیط) (آنندراج ). گیاهی خوشبو است و ابن درید این شعر راشاهد آ
راشدلغتنامه دهخداراشد. [ ش ِ ] (اِخ ) نام سرزمینی است در بین کرمان و سیستان . رجوع به راشاک در همین لغت نامه و تاریخ سیستان حاشیه ٔ ص 245 و ابن خرداد به ص 50 شود.