راسلدیکشنری عربی به فارسیبرابربودن , بهم مربوط بودن , مانند يا مشابه بودن , مکاتبه کردن , رابطه داشتن
راسللغتنامه دهخداراسل . [ س ِ ] (اِخ ) پادشاه ناحیه ٔ سند در هندوستان : چون روزگار آیند سپری شد پسرش راسل پادشاه گشت . (مجمل التواریخ و القصص ص 120).
راسللغتنامه دهخداراسل . [ س ِ ] (اِخ ) لورد برتراند ارتور ویلیام . در سال 1872 م . در یکی از خانواده های اشرافی انگلستان بدنیا آمد. نام پدرش «ویسگنت آمبرلی » و نام مادرش «کاترین
راسلانلغتنامه دهخداراسلان . [ س ِ ] (ع اِ) دو رگ است در کف دست . (بحر الجواهر). هر دو شانه یا دو رگ است در هر دو شانه یا شکم یا هر دوران . (منتهی الارب ).
کشش راسلRussel's tractionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کشش یکطرفه یا دوطرفه که در آن عضو آسیبدیده را همزمان تحت کشش و آویزش قرار میدهند
کشش دوبخشی راسلsplit Russel's tractionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کشش راسل که در آن ران را با یک وزنه و ساق را با وزنۀ دیگر تحت کشش قرار میدهند
نمودار هرتزشپرونگ ـ راسلHertzsprung-Russell diagramواژههای مصوب فرهنگستاننموداری که محور افقی آن دما یا شاخص رنگ و محور عمودی آن درخشندگی (luminosity) یا قدر مطلق ستارههاست اختـ . نمودار اِچآر HR diagram